براي هميشه جدا شد و رفت
دكتر عبدالله گنجي مدير مسئول روزنامه جوان طي يادداشتي نوشت: اين خاطره از جلسه اختصاصي مان با دكتر احمدي نژاد را تا كنون در فضاي عمومي تعريف نكرده ام اما اخيرا كه ديدم از رهبري چيزهايي خواسته كه برخي در اختيار رهبري هم نيست و گويي با زيردست خود صحبت مي كند و تقريبا به لب بام بدون نرده و حفاظ رسيده است، اين خاطره را بازگو مي كنم؛ در يكي از شب هاي سرد اسفند ۱۳۸۳ساعت ۱۲ شب با چند نفر از دانشجويان ارشد و دكتري آن روز در شهرداري تهران خدمت احمدي نژاد رسيديم (براي اثبات صدق گفتارم نام آن افراد را مي برم تا اگر خوانندگان محترم، آنان را ديدند سخن حقير را با آنان چك كنند). همراهان بنده عبارت بودند از دكتر ابراهيم متوليان، دكتر محمد ودود حيدري، داوود گودرزي، مهرداد بذرپاش و موسيوند. بنده نيز سخنگوي جمع بودم. پس از احوالپرسي و مقدمات، از احمدي نژاد سوال كردم شما براي چه مي خواهيد كانديداي رياست جمهوري شويد؟ و او پاسخ داد: »هرچه بررسي مي كنم مي بينم ۱۶سال است دولت دست آقا نيست، مي خواهم دولتي تشكيل دهم و اختيارش را با آقا بگذارم، عصاي دست ايشان باشد براي حل مسائل كشور.« او صادقانه سخن مي گفت و ما هم غير از برداشت صادقانه تحليل ديگري نكرديم. اما بپذيريم مبناي اين چرخش ۱۸۰ درجه اي، امري راز و رمز آلوده است و كسي به اتقان در قضاوت نمي رسد. تبلور اين رازآلودگي را در واژه هايي مانند »به زودي« از احمدي نژاد وعبارت هايي مانند اينكه مشايي گفت: »شايد در اين زنبيل سرخ حكمتي باشد« يا عبارت بقايي بعد از آخرين زندان كه گفت »در زندان براي مشايي چند نفر آدم درست كردم (فرقه)« يا در عبارت مشايي كه چندي پيش اهل بيت عليهم السلام و امام و آقا را برداشت و احمدي نژاد را به مثابه صلوات شعبانيه جاي آن گذاشت و به حاميان گفت: »نه يك قدم از دكتر جلوتر برويد نه يك قدم عقب تر«، بايد پيدا كرد. چرايي كشاندن دوستي هاي راز آلوده شخصي به عرصه سياست و حكومت اولين قدم براي ورود به مسئله است، و تغيير معرفتي را بايد با داوود احمدي نژاد پيدا كرد كه گفت: »من با برادرم بزرگ شده ام، برادري كه من مي شناسم اين نيست و براي هميشه جدا شد و رفت.«
براي هميشه جدا شد و رفت
دكتر عبدالله گنجي مدير مسئول روزنامه جوان طي يادداشتي نوشت: اين خاطره از جلسه اختصاصي مان با دكتر احمدي نژاد را تا كنون در فضاي عمومي تعريف نكرده ام اما اخيرا كه ديدم از رهبري چيزهايي خواسته كه برخي در اختيار رهبري هم نيست و گويي با زيردست خود صحبت مي كند و تقريبا به لب بام بدون نرده و حفاظ رسيده است، اين خاطره را بازگو مي كنم؛ در يكي از شب هاي سرد اسفند ۱۳۸۳ساعت ۱۲ شب با چند نفر از دانشجويان ارشد و دكتري آن روز در شهرداري تهران خدمت احمدي نژاد رسيديم (براي اثبات صدق گفتارم نام آن افراد را مي برم تا اگر خوانندگان محترم، آنان را ديدند سخن حقير را با آنان چك كنند). همراهان بنده عبارت بودند از دكتر ابراهيم متوليان، دكتر محمد ودود حيدري، داوود گودرزي، مهرداد بذرپاش و موسيوند. بنده نيز سخنگوي جمع بودم. پس از احوالپرسي و مقدمات، از احمدي نژاد سوال كردم شما براي چه مي خواهيد كانديداي رياست جمهوري شويد؟ و او پاسخ داد: »هرچه بررسي مي كنم مي بينم ۱۶سال است دولت دست آقا نيست، مي خواهم دولتي تشكيل دهم و اختيارش را با آقا بگذارم، عصاي دست ايشان باشد براي حل مسائل كشور.« او صادقانه سخن مي گفت و ما هم غير از برداشت صادقانه تحليل ديگري نكرديم. اما بپذيريم مبناي اين چرخش ۱۸۰ درجه اي، امري راز و رمز آلوده است و كسي به اتقان در قضاوت نمي رسد. تبلور اين رازآلودگي را در واژه هايي مانند »به زودي« از احمدي نژاد وعبارت هايي مانند اينكه مشايي گفت: »شايد در اين زنبيل سرخ حكمتي باشد« يا عبارت بقايي بعد از آخرين زندان كه گفت »در زندان براي مشايي چند نفر آدم درست كردم (فرقه)« يا در عبارت مشايي كه چندي پيش اهل بيت عليهم السلام و امام و آقا را برداشت و احمدي نژاد را به مثابه صلوات شعبانيه جاي آن گذاشت و به حاميان گفت: »نه يك قدم از دكتر جلوتر برويد نه يك قدم عقب تر«، بايد پيدا كرد. چرايي كشاندن دوستي هاي راز آلوده شخصي به عرصه سياست و حكومت اولين قدم براي ورود به مسئله است، و تغيير معرفتي را بايد با داوود احمدي نژاد پيدا كرد كه گفت: »من با برادرم بزرگ شده ام، برادري كه من مي شناسم اين نيست و براي هميشه جدا شد و رفت.«